نقاط برجسته در واقعه غدیر
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله داستان غدير را ساده و بياهميّت برگزار نكرد؛ بلكه تا آنجا كه توان داشت قبل از حادثه غدير، در حين ايراد خطبه و بعد از آن با دستورات و عنايات الهي رفتارهايي انجام داد كه هر يك به حادثه غدير بها و اهميّت ميداد. كيفيت اعلان رفتن به حجّة الوداع و نامهايي كه براي آن انتخاب شد، حضور جمعيّت كثير، همراه بردن صحابه و سرشناسان آنها، همراه بردن همسران پيامبر، سخنرانيهايي كه پيامبر قبل از خطبه غدير ايراد فرمودند، آياتي كه قبل و بعد از خطبه غدير نازل شد، نكات مهم در متن خطبه، كيفيّت بيعت گرفتن از مردم، بيعت خواص و ... همه از نقطههای برجسته در واقعه غدير به حساب ميآيند؛ منتهي این نقاط برجسته را به دو بخش ميتوان تقسيم كرد: محورهايي كه توسط شخص پيامبر همراه با دستورات الهي و در زمان حيات شخص پيامبر صلی الله علیه و آله براي غدير ايجاد شد، و بخش ديگر برجستگیهايي كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و در طول تاريخ براي آن ايجاد شده است. آنچه پيش رو داريد، بيان محورهای مربوط به زمان پيامبر صلی الله علیه و آله است.
غدير خم بسي موجآفرين است
تمام قصّهها را برترين است
درون موج آن امواج بيحد
بشر را راهنمايي بهترين است
الف. اعلان عمومي
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از هجرت به مدينه منوره، سه بار به مكه مشرّف شدهاند: بار اوّل در سال هشتم، پس از صلح حديبيّه به عنوان انجام «عمرة القضا» وارد مكّه شدند؛ ولي هرگز براي حضور در اين عمره اعلان عام نداد و جمعيت زيادي هم شركت نكرد؛ بار دوم در سال نهم هجري به عنوان «فتح مكّه» وارد اين شهر شد كه مجموع جمعيّت را حدود 10 هزار نفر تشكيل ميداد.
و سومين و آخرين بار در سال دهم هجري بود كه روز شنبه، پنج يا ششم ذي قعده به عنوان «حجّة الوداع» به طور رسمي اعلان حج عمومي دادند.
اين اعلان عام و فراگير به مردم مدينه، اطراف مدينه، مكه، يمن و اطراف آن گوشزد شد؛ لذا جمعيت زيادي به سوي مكه سرازير شدند. (1) جمعيتي بين نود هزار تا يكصد و بيست و چهار هزار نفر همراه پيامبر شدند. اين در حالي بود كه هنگام حركت حضرت، بيماري آبله و حصبه در مدينه آمده بود و عده زيادي را از رفتن باز داشت، تازه اينها غير از كساني بودند كه در مكه حضور داشتند و ويا كساني كه همراه امير مؤمنان علي علیه السلام از يمن آمدند كه در حدود دوازده هزار نفر بوده است و يا همراه ابو موسي اشعري آمده بودند. (2)
اين واقعه را ميتوان در كلام خداوند يافت، آنجا كه دستور داد: (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ)؛ (3) «و مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند».
اين حج، به نام «حجة الوداع» (آخرين حجّ پيامبر صلی الله علیه و آله) «حجة البلاغ»، به خاطر نزول آيه تبليغ، «حجة الكمال» به خاطر نزول آيه (اَكْمَلْتُ لَكُم) و «حجة التمام» به خاطر (اَتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعْمَتِي) ناميده شده است (4) كه خود اين مسئله، به نوعي یک برجستگی برای غدير به حساب ميآيد.
ب. كيفيت خروج و همراه بردن خانواده
كيفيّت خروج حضرت از مدينه، موجآفرين بود، گفتار علاّمه اميني در اينباره به اين صورت است: «فَخَرَجَ صلّي الله عليه وآله مِنَ المَدِينَةِ مُغْتَسِلاً مُتدهِّناً مُتَرَجِّلاً مُتجَرِّداً فِي ثَوبين صحاريين اِزارٍ و رداءٍ؛ (5) پيامبر صلی الله علیه و آله از مدينه خارج شد در حالي كه غسل كرده بود و روغن زده بود، با پاي پياده و بدون لباس، بلكه فقط دو جامهاي كه نماد سفيدي داشته به عنوان ازار و رداء (يعني همان لباس احرامي) بر تن كرده بود».
اين نشان ميدهد كه حضرت يا از خود مدينه محرم شده است و يا اگر هم محرم نشده، لباس احرامي را پوشيده و در مسجد شجره نيت احرام كرده است. اين حالت در مدينه توجه برانگیز و حرکت آفرین بود؛ از اینرو جمعيّت زیادي همراه شدند.
در كنار اين حالت رسول خدا صلی الله علیه و آله مسئله ديگري كه قابل توجه بود، حضور تمام بانوان آن حضرت در اين سفر بود «وَأَخْرَجَ مَعَهُ نِسَاءَ كُلِّهِنَّ فِي الْهَوْدَاج؛ (6)و با رسول خدا صلی الله علیه و آله همه زنانش در هوداج خارج شدند.» و همينطور فرزندان آن حضرت از جمله حضور شخص فاطمه زهراعلیها السلام در اين حج و در جريان غدير. (7)
ج. هجوم مردم به سوي اسلام
مسئله ديگري كه در «غدير» خیزش ايجاد كرد، اين بود كه بعد از فتح مكه، در اواخر سال نهم و آغاز سال دهم هجري، مردم جزيرة العرب؛ از طوائف و قبایل، فوج فوج به اسلام روي آوردند: (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً)؛ (8) «و مردم را ميبيني كه گروه گروه وارد دين خدا ميشوند». (9)
هجوم اين طوائف و قبايل به سوي اسلام، نقش زيادي در حضور جمعيّت بيشتر و حداكثري در حجة الوداع و ايجاد موج در جريان غدير داشت؛ وگرنه در سال نهم كلّ جمعيتي كه در فتح مكّه حضور داشتند فقط ده هزار نفر بود با اين كه اعلام عمومي براي شركت در جنگ و فتح مكّه داده شده بود؛ ولي پس از گرايش قبايل به اسلام، يك مرتبه اين جمعيّت در سال بعد به ده برابر افزايش مييابد و برجستگی خاصي ايجاد ميكند.
د. خطبه در منا
از حرکتهای خیزش برانگیز ديگر غدير، خطبههايي است كه حضرت قبل از خطبه غدير عنوان فرموده است. يكي از آنها خطبهاي است كه در منا ايراد شده است.
پيامبر صلی الله علیه و آله در اين خطبه، ابتدا به امنيّت اجتماعي مسلمين از نظر جان و مال و آبرو اشاره نمودند و سپس به خونهاي به ناحق ريخته و اموال به غارت رفته در دوران جاهليّت اشاره كردند... آنگاه مردم را از اختلاف و دشمني بعد از خود برحذر داشتند و به چند مسئله تصريح فرمودند:
يك: نزديك بودن مرگ حضرت
«فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِي هَذَا؛ (10) به راستي من نميدانم، شايد بعد از اين سال شما را ملاقات نكنم.»
دو: خبر از ارتداد برخي افراد
«أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ مِنْكُمْ رِجَالٌ فَيُدْفَعُونَ عَنِّي فَأَقُولُ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ أَحْدَثُوا بَعْدَكَ وَ غَيَّرُوا سُنَّتَكَ فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً؛ (11) هشيار باشيد! به زودي گروهي از مردان شما بر من كنار حوض (كوثر) وارد ميشوند، پس از من دور ميشوند، لذا ميگويم: پروردگارا [اينها] اصحاب من هستند. پس گفته ميشود: اي محمد! آنها بعد از [رحلت] تو، بدعتگذاري كردند و سنّتت را تغيير دادند. پس ميگويم: دور باد از رحمت خدا، دور باد.»
سه: تذكر مكرر حديث ثقلين
حضرت بارها حديث ثقلين را يادآوري كرد، در بخشي از خطبه منا فرمود: «أَلَا وَ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ أَلَا فَمَنْ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَكَ أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؛ (12) توجه كنيد دو امر در بين شما باقي ميگذارم، اگر به آن دو تمسك كنيد هرگز گمراه نميشويد، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم. به راستي خداي ريزبين و آگاه به من خبر داد كه آن دو هرگز از هم جدا نميشوند تا در حوض (كوثر) بر من وارد شوند. بيدار باشيد! هر كس به آن دو چنگ زند، نجات يافته و هر كس مخالفت كند، هلاك شده است. آيا من [پيام خداوند را] رساندم؟» همه گفتند: بلي.
هـ . خطبه مسجد خيف
در آخرين روز ايّام تشريق در منا، سوره نصر نازل شد. حضرت ندا داد كه مردم براي نماز جماعت در مسجد «خيف» اجتماع كنند. بعد از حمد و ثناي الهي در ابتداي خطبه تأكيد فرمودند كه گفتههاي او را خوببهخاطر بسپارند و حاضران به غائبان برسانند.حضرت فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ اَمْرَ مَنْ سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَه؛ (13) خدا نيكو گرداند امر و كار كسي را كه سخنان مرا ميشنود، سپس آن را حفظ ميكند و به كساني كه حضور نداشتند، میرساند. پس چه بسيار كساني كه حامل فقه و آگاهي هستند؛ اما خود غير دانا هستند و چه بسيار كساني كه حامل فقه و آگاهي هستند به كساني كه از آنها برتر و داناتر است».
پيامبر صلی الله علیه و آله در ادامه خطبه به اخلاص در عمل و دلسوزي براي امام مسلمين و دوري از تفرقه سفارش نمود و اعلام كرد كه تمام مسلمانان در برابر حقوق و قوانين الهي يكسان ميباشند. آنگاه بار ديگر حديث ثقلين را يادآوري نمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ؟ فَقَالَ: كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى فَتَفْضُلُ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ؛ (14) اي مردم! بيدار باشيد. به راستي من در بين شما دو چيز گرانبها ميگذارم. گفتند: يا رسول الله! ثقلين چيست؟ فرمود: كتاب خدا و عترتم؛ اهل بيتم. به راستي [خداي] ريزبين و آگاه به من خبر داده است كه آن دو از هم جدا نميشوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند مثل اين دو انگشت. آنگاه بين دو انگشت شهادت خود جمع كرد. (و آن دو را كنار هم قرار داد) و نميگويم، مانند انگشت شهادت و وسط است كه يكي بر ديگري برتري دارد».
تكرار حديث ثقلين واقعاً مؤثر بود؛ شاهدش اين است كه عدهاي بهخوبي مقصود پيامبر صلی الله علیه و آله را از اين اقدامات متوجه شدند؛ از اینرو دست به توطئه زدند. در اين زمينه ميخوانيم: «فَاجْتَمَعَ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا: يُرِيدُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله أَنْ يَجْعَلَ الْإِمَامَةَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ فَخَرَجَ مِنْهُمْ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ إِلَى مَكَّةَ وَ دَخَلُوا الْكَعْبَةَ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا وَ كَتَبُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ كِتَاباً إِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ قَتَلَهُ أَنْ لَا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُتَعَالَی عَلَی نَبِیِّهِ فِی ذَلِکَ (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ)؛ (15) گروهي از صحابه اجتماع كردند و گفتند: محمد اراده كرده كه امامت را در اهل بيت خود قرار دهد. پس چهار نفر از آنها به سمت مكّه رفتند و داخل كعبه رفته و عهد و پيمان بستند و پيماننامهاي نوشتند كه اگر خدا، پيامبر را از دنيا برد و يا كشته شد، نگذارند به هيچ وجه خلافت به اهل بيت او برگردد. پس خداوند بلندمرتبه در اين رابطه اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: «بلكه آنها تصميم محكم بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكمي [درباره آنها] داريم. آيا آنان ميپندارند كه ما اسرار نهاني و سخنان درگوشي آنان را نميشنويم؟ آري، رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مينويسند.»
در واقع اين افراد (16) تلاشهايي انجام دادند كه جلو حرکت عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله را بگيرند؛ ولي با عنايت الهي موفق نشدند.
و. خطبه غدير
خطبه غدير و انتخاب محل آن و نكاتي كه در آن مطرح شد موجهايي در حادثه غدیر ايجاد كرد كه به اهمّ آنها اشاره ميشود:
1. دستور به توقف در جحفه
پيامبر صلی الله علیه و آله در جحفه، محلّ غدير خم دستور به توقف داد، به آنهايي كه از آنجا گذشته بودند، دستور داد كه برگردند و منتظر ماندند تا افرادي كه نرسيدهاند، به آنان ملحق شوند. اين نشان ميدهد كه مسئله آن قدر مهم بود كه همه افراد بايد حضور داشته باشند.
2. اعلام نزدیک بودن رحلت
تذكر اين نكته كه رحلت آن حضرت نزديك است و به زودي دعوت حق را لبيك ميگويد، اين خود نشان از آن دارد كه در پي مطرح كردن جانشين خويش ميباشد. در متن خطبه غدير ميخوانيم: «وَ إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قَالُوا نَصَحْتَ؛ (17)و بدانيد كه من نزديك است كه [به سوي حق] دعوت شوم، پس اجابت كنم [و از دنيا بروم]، حال شما چه ميگوييد؟ گفتند: نصيحت كردي [و خيرخواه بودي]».
اين جملات از چند جهت محرّک بود؛ اوّلاً عاطفه دوستداران پيامبر را تحريك ميكرد كه رحلت آن حضرت نزديك است و اين خود زمينه پذيرش بيشتر سخنان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را فراهم ميساخت. ثانياً مردم را به اين پرسش وا ميداشت كه چرا حضرت خبر نزديك شدن مرگ خود را به مردم ميگويد، حتماً هدف و غرضي دارد. ثالثاً ذهن كنجكاو مردم را به اين سو سوق ميداد كه بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله چه كسي بايد خليفه و جانشين او باشد، و خود اين حالت توجه مردم را به سوي سخنان حضرت بيشتر جذب ميكرد.
3. تذكر مجدد حديث ثقلين
«أيُّهَا الناس قد خَلَّفْتُ فِيكُمْ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي: كِتَابَ الله وَاَهل بيتي، ألاَ وَ اِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أخْبَرَنِي: أنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض ... اِنَّ اللهَ مسائلكم كَيْفَ فِي كِتَابِهِ وَأهْلَ بَيْتِي؛ (18) اي مردم! بيدار باشيد. در بين شما چيزي را جا گذاشتم كه اگر به آن تمسك جوييد، بعد از من گمراه نميشويد: كتاب خدا و اهل بيتم. آگاه باشيد (خداي) ريزبين و خيلي آگاه به من خبر داده كه آن دو از هم جدا نميشوند تا بر من كنار حوض (كوثر) وارد شوند. به راستي خداوند از شما خواهد پرسيد كه بعد از من با كتابش و اهل بيتم چگونه رفتار كرديد». جالب اينكه در اين نقل به جاي «ثقلين» «ما» آمده. در واقع قرآن و اهل بيت يك چيز شمرده شدهاند!
4. چه كساني بر جان مؤمن ولايت دارند؟
نكته ديگري كه برجستگی ايجاد كرد، مطرح كردن اين پرسش بود كه چه كساني بر جان و مال مؤمنين ولايت دارند؟ خود پرسش و جواب گرفتن از مردم، وجدانها را بيدار ميكند، در نتيجه موج ايجاد ميكند: «أيُّهَا النَّاسُ مَنْ أوْلَي النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أعْلَمُ. قَالَ: أوْلَي النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ أهْلُ بَيْتِي، يَقُولُ ذَلِكَ ثَلاَثَ مِرْآت...؛ (19) اي مردم! چه كساني برترين مردم هستند نسبت به مؤمنين [و بر آنها ولايت دارند]؟ گفتند: خدا و رسول او داناترند. فرمود: برترین مردم نسبت به مؤمنين، اهل بيت من هستند. و اين را سه بار فرمود».
اين جملات خيلي ميتواند تأثیرگذار باشد؛ هم از اين جهت كه ولايت كلّي اهل بيت را مطرح نموده است و هم از اين جهت كه سه بار مسئله را تكرار نموده است.
5. آيات مطرح شده در خطبه غدیر (20)
دل را ولا و حبّ علي باصفا كند
هر درد را محبّت مولا دوا كند
آن شاهكار خلقت و فرمانرواي عشق
مدحش به آيه آيه قرآن خدا كند
مسئله ديگري كه در جريان غدير، موج ايجاد كرد، آياتي است كه در متن خطبه به كار برده شده است؛ به عنوان نمونه:
1. آيه تبليغ:(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس)؛ (21) «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً [به مردم] برسان، و اگر این کار را نكني، رسالت او را انجام ندادهاي، خداوند تو را از [خطرات احتمالي] مردم نگاه ميدارد». (22)
2. آيه ولايت:(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)؛ (23) «سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند، همانها كه نماز را برپا ميدارند، و در حال ركوع زكات ميدهند». (24)
مرتضي را دان وليّ اهل ايمان تا ابد
چون ز ديوان ابد دارد مثال «انّما»
3. رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود: اي مردم! قرآن بيان ميكند كه امامان بعد از او (علي علیه السلام) فرزندان او هستند و من نيز به شما اعلام كردم كه آنان از [نسل] من و او هستند. آنجا كه خداوند عزيز و جليل ميفرمايد: (كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِه)؛ (25) «كلمه پاينده در نسل او».
4. آيه بيعت:(إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ)؛ (26) «كساني كه با تو بيعت ميكنند [در حقيقت] تنها با خدا بيعت مينمايند و دست خدا بالاي دست آنهاست، پس هر كس پيمانشكني كند، تنها بر زيان خود پيمان شكسته است.»
و همينطور آيات اكمال، افشاي منافقين (27) و در پايان اشاره فرمود كه آيات بيشماري درباره علي علیه السلام در قرآن نازل شده است، آنجا كه فرمود: «و آيه خشنودي [پروردگار] جز درباره او نازل نشده است. و مخاطبه خداوند با مؤمنان آغازش با او (علي علیه السلام) است. آيه مدحي در قرآن نازل نشده است مگر او داخل آن است و در «هل اتي» بهشت را براي او شهادت داده است و سوره «هل اتي» درباره غير او [و اهل بيتش] نازل نشده است و جز او به وسيله آن مدح نشده است». (28)
5. مطرح نمودن امامت امامان و حضرت مهدي علیه السلام
نكته ديگري كه موجآفرين بود، مطرح نمودن امامت تمامي امامان دوازدهگانه در خطبه غدير است، برخلاف آنچه كه در اذهان عمومي جا گرفته است، حضرت بر امامت تمامي امامان در بيش از شش مورد تصريح نموده است. (29) از جمله فرمود: «ثُمَّ مِنْ بَعْدِي عَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ إِمَامُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ ثُمَّ الْإِمَامَةُ فِي ذُرِّيَّتِي مِنْ وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ تَلْقَوْنَ اللَّهَ عَزَّ اسْمُهُ وَ رَسُولُه؛ (30) سپس بعد از من، علي علیه السلام وليّ و امام شما به فرمان خداست. سپس امامت در نسل من از فرزندان علي علیه السلام تا روزي كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد، ميباشد».
و همينطور امامت حضرت مهدي علیه السلام و دستآوردهاي حكومت او كه در خطبه غدير مطرح كرده است؛ مثل: «مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ وَصِيِّي أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِي؛ (31) اي مردم! به راستي من نبي، و علي وصيّ من است. بدانيد كه آخرين امامان از ما، مهدي قائم است...».
6. تأكيد و تجسّمي نمودن حادثه
امر ديگري كه برجستگی آفرید، تأكيد و تكرار ولايت علي علیه السلام بود. علاّمه اميني در بخش ديگر از خطبه غدير به نقل از اهل سنّت نقل ميكند كه «پيامبر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه؛ (32)يَقُولُهَا ثَلاَثَ مَرَّاتِ وَفِِي لَفْظِ اَحْمَد اِمَامِ الْحَنَابِلَه: أرْبَعَ مَرَّات؛ به راستي خدا، مولاي من است و من، مولا و سرپرست مؤمنان هستم، و بر آنها از خودشان اولی ميباشم. پس هر كس من مولا و سرپرست او بودهام، علي مولا و سرپرست اوست». پيامبر صلی الله علیه و آله اين جمله را سه بار و بنا بر قول احمد، امام حنابله چهار بار تكرار نمود.
علاوه بر تكرار، مسئله را نمايشي و تجسّمي اجرا كرد، به اين صورت كه دست علي علیه السلام را بالا برد به گونهاي كه زير بغل هر دو نفر پيدا شد. و اشاره كرد كه اين علي را ميگويم، حضرت اگر تجسم نميكرد، امكان داشت كه علي نامي را پيدا كنند و بگويند كه شايد منظور پيامبر صلی الله علیه و آله اين علي بوده است.
راستي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بحث ولايت و امامت، سنگ تمام گذاشت و با روشهاي گوناگون مسئله را تبيين نمود. حتي اهل بيت) را در جريان نزول آيه تطهير و حديث كساء زير عبا قرار داد، و فرمود: اينها اهل بيت من هستند، تا عدهاي نيايند و بگويند كه همسران پيامبر نيز داخل اهل بيت ميباشند [چنانكه گفتند]. در اينجا نيز دست علي را بالا برد تا بر همه روشن شود كه مقصود، علي بن ابي طالب است». (33)
7. تأكيد بر اعلان به ديگران
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در طول عمر مباركش دهها خطبه ايراد نموده است كه در هيچ يك از آنها جز آنچه مربوط به ولايت و امامت ميشود، تأكيد نكرده است كه حاضران به غائبان برسانند و نسل امروز به نسل فردا.
در روايت و نقل اهل سنّت، اين جمله آمده است: «أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب؛ (34) توجه كنيد بايد كه حاضران به غائبان [داستان غدير را] برسانند»؛ ولي در نقلهايي كه از طرق شيعه آمده، با تأكيد و وضوح بيشتر بيان شده است. در بخشي از خطبه غدير ميخوانيم:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِي عَقِبِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ يَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ يُولَدْ فَلْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ (35) اي مردم! خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قيامت به وديعه ميسپارم، و من ابلاغ كردم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجّت باشد بر هر حاضر و غائب و بر همه كساني كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران، به غائبان و پدران، به فرزندان تا روز قيامت برسانند.»
پيامبر صلی الله علیه و آله به اين هم اكتفا نكرد، بلكه از آنان تعهد گرفت كه جريان غدير را به نسلهاي آينده برسانند:
«فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ... نَحْنُ نُؤَدِّي ذَلِكَ عَنْكَ الدَّانِيَ وَ الْقَاصِيَ مِنْ أَوْلَادِنَا وَ أَهَالِينَا نُشْهِدُ اللَّهَ بِذَالِکَ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ أَنْتَ عَلَيْنَا بِهِ شَهِيدٌ؛ (36) سپس همگي بگوييد ... [اي رسول خدا، اين مطالب خطبه غدير را] از طرف تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلهايمان ميرسانيم، و خدا را بر آن شاهد ميگيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت ميكند و تو نيز بر اين اقرار، شاهد هستي».
8. تاجگذاري با عمامه «سحاب»
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در جريان غدير خم، عمّامه خود «سحاب» را به عنوان تاج افتخار بر سر امام علي علیه السلام، نهاد. محمد جويني از امام باقر علیه السلام در اين زمينه چنين نقل كرده است:
«اِنَّ رسُول اللَّه عَمَّ عَلِىَّ بْنَ اَبِى طَالِب صَلَوَاتُ الله عَلَيْه وَالِهِ عَمَامَتُهُ السَّحَابَ فَأَرْخَاهَا مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ؛ (37)پيامبر صلی الله علیه و آله[در مراسم غدير خم] عمامه خود «سحاب» را بر سر علي بن ابي طالب علیه السلام قرار داد و انتهاي عمّامه را بر دوش آن حضرت آويزان نمود» و فرمود: «الْعَمَائِمُ تيجَانُ الْعَرَبِ؛ (38) عمامهها تاجهای عرب است».
و خود امام علي علیه السلام گزارش داده است كه:
«عَمَّمَنِي رَسُولُ اللهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمِّ بِعَمَامَةٍ فَدَلَ نِمْرَقَهَا عَلَي مِنْكَبِي وَقَالَ اِنَّ اللهَ اَيَّدنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَحُنَيْنٍ بِمَلَائِكَةٍ مُتَعَمِّمِينَ بِهَذِهِ الْعِمَامَةِ؛ (39) رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدير خم عمامهاي بر سرم بست و يك طرفش را بر دوشم رها كرد، و فرمود: خداوند در روز بدر و حنين مرا به وسيله ملائكهاي كه چنين عمّامهاي بر سر داشتند، ياري نمود».
عمّامه گذاردن از اين جهت مؤثر است كه اوّلاً در مردم شوق و شادي ايجاد ميكند و ثانياً نشانه رسيدن به مقامي است همچون امامت و وصايت. (40)
![](http://www.zitova.ir/uploads/ghadir3_38748.jpg)
9. تأكيد بر بيعت گرفتن رسمي
حضرت در متن خطبه غدير، بر بيعتگيري و بيعت كردن مردم پاي فشرد، كه اين نكته نيز موجآفرين است؛ چون ميفهماند كه بحث امامت و پيشوايي مطرح است نه فقط دوستي و محبت؛ لذا فرمود: «اي مردم! من برايتان بيان كردم و به شما فهمانيدم، و اين علي است كه بعد ازمن به شما ميفهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام، شما را به دست دادن با خودم به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا ميخوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و علي با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براي او از شما بيعت ميگيرم... .
اي مردم! شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه درباره آنچه براي علي امير المؤمنين علیه السلام و اماماني كه بعد از او ميآيند و از نسل من و اويند، منعقد نمودم، از زبان شما اقرار بگيرم...» آنگاه فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ فَبَايِعُوا اللهَ وَبَايِعُونِي عَلِيّاً اَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَالْاَئِمَّةَ كَلِمَةً بَاقِيَةً؛ (41) اي مردم! با خدا بيعت كنيد و با من بيعت نماييد و با علي اميرمؤمنان علیه السلام و حسن و حسين و امامان از ايشان به عنوان كلمه باقيه، بيعت كنيد».
و نيز فرمود: «هر كس بيعت را بشكند، به ضرر خويش شكسته است، و هر كس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند، خداوند به او اجر بزرگي عنايت ميفرمايد...».
موجهايي كه خداوند ايجاد كرد
خداوند متعال علاوه بر دستوراتي كه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله داده بود، آياتي را نيز مستقيماً نازل نمود كه هر يك براي حادثه غدير موجآفرين بود.
1. نزول سوره نصر در منا
علامه مجلسي نقل كرده است كه در روزهاي آخر ايّام تشريق، سوره نصر (اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْح...)؛ بر پيامبر نازل شد كه هم رويآوردن مردم به اسلام را و هم به نحوي نزديك بودن رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را گوشزد ميكند.
2. نزول آيه تبليغ
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اي مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده، كوتاهي نكردهام. جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شده و از طرف خداوند سلام رسانده... و مرا مأمور نموده كه آنچه وحي شده است، بيان كنم. خداوند چنين وحي كرده است: «اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت نازل شده، ابلاغ كن و اگر انجام ندهي، رسالت او را نرساندهاي و خداوند تو را از مردم حفظ ميكند». (42)
علاّمه اميني از سي منبع اهل سنّت نقل نموده است كه اين آيه در روز 18 ذي حجّه بر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نازل شده است. (43)
نزول اين آيه از چند جهت موجزا بود:
يك. نزول مكرّر آن بر پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله؛
دو. تهديد شديد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه اگر مسئله مورد نظر را ابلاغ نكند، در واقع رسالت الهي را انجام نداده و زحمات 23 ساله او هدر رفته است؛
سه. خبر از اينكه اعلام اين امر مخالفان سرسختي دارد؛ ولي خداوند، پيامبر را از توطئه دشمنان محافظت ميكند.
3. نزول آيه اكمال دين و اتمام نعمت.
4. نزول آيه (سأل سائل).
پی نوشت:
1) الغدير، علاّمه اميني، تهران، دار الكتب الاسلامية، ج 1، ص 9، به نقل از: الطبقات الكبري لابن سعد، ج 3، ص 225، امتاع المقريزي، ص 510؛ ارشاد الساري، ج 6، ص429.
2) الغدير، ص 9، به نقل از: السيرة الحلبيه، ج 3، ص 283؛ سيرة احمد زيني دحلان، ج 3، ص 3، تاريخ الخلفاء، ابن جوزي، ج 4، تذكرة الخواص الامة، ص 8؛ دايرة المعارف فريد وجدي، ج 3، ص 542.
3) حج/27.
4) الغدير، ص 9.
5) همان، ص 9.
6) همان.
7) در ذيل داستان حارث فهري، به حضور فعّال فاطمه زهراعلیها السلام در حادثه غدير اشاره ميشود.
8) نصر/2.
9) از جمله قبايل و كساني كه مسلمان شدند، عبارت بودند از:1. قبيله بني عبد قيس؛2. بنو حنيفه؛3. بنو طي، از جمله رئيس آنها به نام «زيد الخيل» كه وقتي نزد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله آمد تا مسلمان شود؛ حضرت فرمود: هيچ مردي از عرب براي من توصيف نشد جز آنكه وقتي او را ديدم، كمتر از آن بود كه برايم توصيف شده بود جز زيد الخيل كه او را همچنانكه گفته بودند و يا بهتر از آن يافتم؛ لذا حضرت اسم او را «زيد الخير» گذاشت؛4. بنو كنده كه همراه آنها اشعث بن قيس بود؛5. شاهان حمير (حرث بن عبد، نعمان و معافر و...)؛6. طائفه همدان، از جمله مالك بن نحط كه شاعر بود؛7. طائفه بني نجيب، كه بخشي از قبيله كَندة بود؛8. بني سعد بن هزيم از قبيله قضاعه، كه از جمله آنها نعمان بود؛9. طائفه بني فزاره؛10. طائفه بني اسد و همينطور، طائفه بني عزره، بني بلي، بني مرّة، بني خولان1 و ... .1. دائرة معارف القرن العشرين، محمد فريد وجدي، ج 3، ص 545 و 546، بيروت، دارالمعرفة، چ 3.
10) بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت، دار احياء التراث، ج 37، ص113، ح 6.
11) همان، ص 114، ادامه حديث 6 و ر. ك: منابع روايي و تاريخي اهل سنّت.
12) بحار الانوار، ج 37، ص 114.
13) بحار الأنوار، ج 27، ص 68، باب 3.
14) همان، ج 37، ص 114.
15) بحارالأنوار، ج 37، ص 113، باب 52؛ زخرف/79 و 80.
16) اين افراد همان اصحاب «صحيفه ملعونه» هستند كه در قسمتي از مقاله واقعه غدير مجلّه مبلّغان، شماره 50، به آن پرداخته شده است.
17) الغدير، ج 1، ص 33، به نقل از مطالب السؤل، ابن طلحه شافي، ص 16 و مجمع الزوائد، ابوبكر هيثمي، ج 9، ص 104.
18) همان، به نقل از الرياض النضرة، محب الدين طبري، ج 2، ص 169، تلخيص ذهبي، ج 3، ص533؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 224 و ... .
19) همان، به نقل از منابعي چون: الرياض النضرة، ج 2، ص 69؛ تلخيص، ذهبي، ج 3، ص 533.
20) قابل ذكر است كه آيات مطرح شده براساس نقل شيعيان است؛ ولي در نقل اهل سنّت، اين آيات نيامده است. با اينكه در تاريخ دمشق، ج 2، ص 41، ح 541؛ كنز العمّال هندي، ج 1، ص 188، ح 958 و البداية والنهاية، ج 7، ص 362 و ... تعبير خطبه شده است؛ ولي كلّ آن بيش از يك صفحه و نيم كه در الغدير، ج 1، ص 10 ـ 11 آمده، نيست؛ ولي در منابع شيعه خطبه مفصّل است.
21) مائده/ 67.
22) ر. ك: بحار، ج 37، ص 206.
23) مائده/ 55.
24) بحار، ج 37، ص 206.
25) زخرف/ 28؛ بحار، ج 37، ص 215.
26) فتح/ 10؛ بحار الانوار، ج 37، ص 126 و ص166؛
نظرات شما عزیزان: